کد مطلب:369409 جمعه 22 بهمن 1395 آمار بازدید:339

مشکلات موجود در آغاز دوره اول
 1- جو رعب و وحشت : دوره اول که در دوره امام سجادعلیه السلام و امام باقر علیه السلام و بخشی از دوران امام صادق علیه السلام است ، کار بادشواری فراوان آغاز می شود . حادثه کربلا تکان سختی درارکان شیعه بلکه همه جای دنیای اسلام وارد کرد . قتل وتعقیب ، شکنجه و ظلم سابقه داشت اما کشتن پسران پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم و اسارت خانواده پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم و بردن اینها شهربه شهر و بر نیزه کردن سر پسر عزیز زهراعلیهم السلام که هنوز بودندکسانی که بوسه پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم بر آن لب و دهان را دیده بودندچیزی بود که دنیای اسلام را مبهوت کرد . کسی باور نمی کرد که کار به اینجا بکشد . ناگهان احساس شد که سیاست ، سیاست دیگری است .




سختگیری از آنچه تا حالا حدس زده می شد بالاتر است . چیزهایی تصورنشدنی انجام




شد لذا یک رعب شدیدی تمام دنیای اسلام را فرا گرفت ، مگر کوفه را آنهم فقط به برکت توابین و بعد به برکت مختار و الا آن رعبی که در مدینه وجاهای دیگر بر اثر واقعه کربلا به وجود آمد حتی در مکه بااینکه عبدالله بن زبیر هم بعد از چندی در آنجا قیام کرده بود ، یک رعب بی سابقه در دنیای اسلام بود . در کوفه و عراق هم اگرچه حرکت توابین در سال 65 و 64 (که شهادت توابین ظاهراسال 65 است) یک هوای تازه ای در فضای گرفته عراق به وجود آورد ، اما شهادت همه آنها تا نفر آخر مجددا جو رعب واختناق را بیشتر کرد و بعد از این که دشمنان دستگاه اموی یعنی مختار و معصب بن زبیر به جان هم افتادند و عبدالله بن زبیر از مکه ، مختار طرفدار اهل بیت علیهم السلام را در کوفه نتوانست تحمل کند و مختار به دست مصعب کشته شد ، باز این رعب ووحشت بیشتر شد و امیدها کمتر و بالاخره وقتی عبدالملک برسر کار آمد ، بعد از مدت کوتاهی تمام دنیای اسلامی زیر نگین بنی امیه قرار گرفت و با تمام قدرت 21 سال هم عبدالملک قدرتمندانه حکومت کرد . در اینجا لازم است مخصوصا به ماجرای «حره اشاره کنیم .




در سال 64 که سال حمله مسلم بن عقبه به مدینه است آن هم باز موجب شد بیشتر رعب و وحشت ایجاد شود واهل بیت علیهم السلام کاملا در غربت بیفتند . جریان این حادثه به طورخلاصه این است که یزید در سال 62 جوانی از سرداران شام راکه بی تجربه بود بر مدینه گماشت و او برای اینکه شاید اهل مدینه را با یزید مهربان بکند از یک عده از اهل مدینه دعوت کرد




که بروند با یزید در شام ملاقات کنند ، اینها بلند شدند ورفتند و با یزید در شام ملاقات کردند ، یزید جایزه زیادی -پنجاه هزار درهم و یا صدهزار درهم- به آنها داد ولی اینها که یااز صحابه و یا از اولاد صحابه بودند وقتی دستگاه یزید رادیدند بیشتر نسبت به او متغیر و خشمگین شدند و به مدینه برگشتند و عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه ادعای امارت کردو قیام کرد و مدینه را جدا از حکومت مرکزی اعلام کرد ، یزیدهم مسلم بن عقبه را فرستاد و آن چنان فاجعه ای در مدینه به بارآوردند که در کتب تواریخ فصل گریه آور و ستمباری راتشکیل می دهد . این هم بیشتر موجب شد که مردم احساس رعب و وحشت کنند .




2- انحطاط فکری : یک عامل دیگری که در کنار این رعب وجودداشت انحطاط فکری مردم در سرتاسر دنیای اسلام بود که ازبی اعتنایی به تعلیمات دین در دوران بیست ساله گذشته ناشی می شد . از بس که تعلیم دین و ایمان و تفسیر آیات و بیان حقایق از زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در دوران بیست سال بعد از سال چهل هجری به این طرف محدود شده بود ، مردم از لحاظ اعتقادات و مایه های ایمانی به شدت پوچ و توخالی شده بودند . زندگی مردم آن دوران را وقتی انسان زیر ذره بین می گذارد و آن را در لابلای تواریخ و روایات گوناگون موردملاحظه قرار می دهد این مطلب واضح می شود . البته علماء وقراء و محدثین و مقدسین در جامعه بودند لکن عامه مردم دچار بی ایمانی و ضعف و اختلال اعتقادی شدید شده بودند وکار به جائی رسیده بود که حتی بعضی از ایادی دستگاه خلافت ، نبوت را زیر سؤال




می بردند . در کتاب ها آمده است که خالدبن عبدالله که یکی از دست نشاندگان بسیار پست بنی امیه بود خلافت را از نبوت بالاتر می دانست .




استدلالی هم که می کرد این بود که شما یک نفر را جانشین خودتان در میان خانواده تان می گذارید . این به شما نزدیک تراست یا آن کسی که به وسیله او پیامی برای کسی می فرستید ؟خوب پیداست آن کسی که در خانواده خودتان می گذارید وخلیفه شما است نزدیک تر به شما است . پس خلیفه خدا(خلیفه رسول الله هم نمی گفتند ، خلیفه الله) بالاتر از رسول الله است !




3- فساد اخلاقی : اخلاق مردم نیز به شدت خراب شده بود . نکته ای را من در خلال مطالعه کتاب اغانی ابوالفرج بازیافتم و آن اینکه در سال های حدود هشتاد و نود هجری تا پنجاه و شصت سال بعد از آن بزرگترین خواننده ها ، نوازنده ها ، عیاش ها وعشرت طلب های دنیا یا از مدینه اند و یا از مکه ، هر وقت خلیفه در شام دلش تنگ می شد و هوس غنا می کرد و خواننده ونوازنده برجسته ای می خواست کسی را از مدینه و یا مکه که مرکز خواننده ها و نوازنده های معروف و مغنی ها و خنیاگران برجسته بود برای او می بردند . بدترین و هرزه سراترین شعرادر مکه و مدینه بودند . مهبط وحی الهی و زادگاه اسلام ، مرکزفحشا و فساد شده بود . خوب است ما این حقایق تلخ را درباره مدینه و مکه بدانیم . متاسفانه در آثار رایج ما از زندگی ائمه علیهم السلام از چنین چیزها اثری نیست . در مکه شاعری بود به نام عمربن ابی ربیعه- یکی از شاعرهای عریان گوی بی پرده هرزه و البته در اوج قدرت و هنر شعری .




وقتی او مرد ، راوی می گوید در مدینه عزای عمومی شد ودر کوچه های مدینه مردم می گریستند ، هر جا




می رفتی مجموعه هایی از جوانها نشسته بودند و تاسف می خوردند ، کنیزکی را دیدم که دنبال کاری می رود و همین طور اشک می ریزد و گریه و زاری می کند ، تا رسید به جمعی از جوانان ، گفتند چرا این قدر گریه می کنی ؟ گفت به خاطر این که این مرداز دست ما رفت ، یکی گفت : غصه مخور شاعر دیگری در مکه هست به نام حارث بن خالد مخزومی او هم مانند عمر بن ابی ربیعه شعر می گوید و یکی از شعرهای او را خواند وقتی کنیزک این شعر را شنید اشک های خود را پاک کرد و گفت : خدا راشکر که حرمش را خالی نگذاشت . این وضع اخلاقی مردم مدینه است . داستان های زیادی را می بینید از شب نشینی های مردم مکه و مدینه و نه فقط در بین افراد طبقه پست و پایین ، بین همه جور مردم . آدم گدای گرسنه بدبختی مثل اشعب طماع معروف که شاعر و دلقک بود و مردم معمولی کوچه و بازار تاآقازاده های قریش و حتی بنی هاشم - که من مایل نیستم ازآنها اسم بیاورم - با او بودند .




روزی عایشه بنت طلحه در حال طواف بود ، حارث بن خالد به او تعلق خاطری داشت ، وقت اذان شد ، آن خانم پیغام داد که بگو اذان نگویند تا من طوافم تمام شود ، او دستور داداذان عصر را نگویند ، به او ایراد کردند که تو برای خاطر یک نفرکه دارد طواف می کند می گوئی نماز مردم را تاخیر بیندازندگفت به خدا اگر تا فردا صبح هم طوافش طول می کشیدمی گفتم اذان نگویند ! ! .




4- فساد سیاسی : فساد سیاسی که این هم یک عامل دیگر بود ، اغلب شخصیت های بزرگ ، سر




در آخور تمنیات مادی که به وسیله رجال حکومت برآورده می شد داشتند . شخصیت بزرگی مثل «محمدبن شهاب زهری که خودش قبلا شاگردامام سجاد علیه السلام هم بود به آن چنان وضعی می افتد که آن نامه معروف امام سجاد علیه السلام به وی صادر می شود که در حقیقت نامه ای است برای تاریخ و نشان دهنده این است که او به وابستگی هایی دچار بوده است و امثال محمدبن شهاب زیادبودند . مطلبی را مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی علیه نقل می کند که امام سجاد علیه السلام فرمودند : (ما نمی دانیم با مردم چگونه رفتار کنیم اگر آن چه را از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم شنیده ایم بازگوکنیم می خندند و اگر ساکت باشیم وظیفه را انجام نداده ایم) . (1) بعد ماجرائی را ذکر می کند که حضرت حدیثی را نقل کردندبرای جمعی ، کسی در بین آن جمع بود استهزاء کرد و قبول نکرد .




این وضع دوران امام سجاد علیه السلام است در آن وقتی که ایشان می خواهد کار عظیم خود را شروع کند و این همان دوران است که امام صادق علیه السلام بعدها فرمودند : بعد از ماجرای عاشورا فقط سه نفر ماندند و سه نفر را اسم می آورد که : ابوخالدالکابلی ، یحیی بن ام طویل و جبیربن مطعم اند . (2)




در بحار روایاتی هم هست که چهار نفر را ذکر می کند و دربعضی از روایات پنج نفر را ، اینها با هم قابل جمعند .




حالا امام سجاد علیه السلام باید چه کار کند ؟